ستایش گران جنبش ها دریک جانبه نگری!

 

ک . ابراهیم

 

درجهان کنونی مان کم نیستند جنبشهای خود به خودی بزرگ توده ای که با به میدان کشاندن میلیونها انسان استثمارشده و ستم دیده، آزادی خواه و عدالت پرور و خلق شعارها و عمل کردها و فنون مبارزاتی زیرکانه و جدید و  درعین حال انجام فدا کاریهای بی نظیر، چه درتربیت سیاسی توده های خفته درتوهٌمات، چه درنشان دادن ماهیت پوشالی نظامهای سرمایه داری حاکم و چه ترسیم ابتدائی راهی که باید درمبارزه پیمود، نقش ارزنده ای را ایفا نموده و برخی از این جنبشها نیز با داشتن توهٌم درمورد حاکمان و درپشت پرچم مبارزاتی عقب مانده، با ضربات سختی روبه رو گشته و با دادن قربانیان فراوانی به خاموشی گرائیده اند.

دفاع از خواسته های مترقی و انقلابی جنبشهای توده ای و شرکت فعال درآنها و آموختن از این پراتیکهای مشخص توده ها و دامن زدن به شعارهای انقلابی و درست برخاسته از متن این جنبشها و با توجه به سطح هرجنبش، وظیفه ای خدشه ناپذیر است و کلیه ی نیروهای کمونیست باید درجهت رشدیابی، قدرت گیری و تداوم این جنبشها با تمام وجود تلاش کنند.این به معنای "آموختن از توده ها و آموزش دادن به توده ها"(مائو) درپراتیک مبارزات طبقاتی و توده ای است.

درعین حال، درجنبشهائی که در نا آگاهی از ماهیت ارتجاعی و سرکوب گر رژیم های حاکم، به امید بذل و بخشش این رژیمها شروع می شوند نیز کمونیستها باید شرکت کنند، خود را از توده ها و حرکتهای آنان جدا ننموده و دراین حالت وظیفه ی سخت درآوردن توده ها ازتوهٌم نسبت به حاکمان ونشان دادن ماهیت پلید و سرکوب گر رژیم را درجریان شرکت درفعالیت آنان، داشته و در ارائه ی شعارهای درستی که مبین خواست حقیقی توده ها باشد دریغ ننمایند.

چنین است برخورد دیالکتیکی و همه جانبه ی کمونیستها به جنبشهای توده ای طبقات و اقشار تحت ستم و استثمار. عدم شرکت در این جنبشها از یک سو و یا دنباله روی از آنها دو سیاست و روش چپ  و راست روانه ای هستند که درنهایت عدم اعتماد توده ها نسبت به کمونیستها را به دنبال خواهند داشت که نتیجه شان جدائی آنها از توده ها خواهدشد. کمونیستها به مثابه پیشروان آگاه طبقه کارگر و توده ها، فرقه ای "نخبه" و جدا از توده ها نیستند. پیوندآنها با طبقه کارگر و توده های زحمت کش باید هرچه مستحکم تر گشته و خود را یار و یاور، معلم و شاگرد توده ها بدانند و نه ارباب و فرمان روای توده ها و هرجا که چنین نظرات انحرافی درمیان آنها پدید آید، آنها دیگر پیشرو طبقه کارگرو توده ها نبوده و به صف ستم گران آن طبقه درعمل گرایش می یابند. و اهمیت رهبری توده ها و جنبشهای توده ای درجوامع طبقاتی برپایه ی چنین مناسباتی معنا می یابد.

تجارب تاریخی مبارزاتی طبقات و اقشار تحت ستم درجهان تا به حال نشان داده اند که حتا یک بار درشرایط فقدان رهبری انقلابی آگاه و پیشرو، جنبشهای توده ای درنابودکردن نظامهای ارتجاعی کهنه و فرسوده و استقرار نظامهای نو و مترقی و پیشرو باموفقیت هم راه نبوده اند. انقلاب بهمن 1357 و انقلابات دموکراتیک معروف به "بهارعرب" نشان دادند که برکناری محمدرضاشاه و حسنی مبارک به معنای استقرار نظم نوین توده ها نبوده و جز جا به جائی درمیان طبقات حاکم نتیجه ای به بار نیاورده اند!

اما این واقعیت هزاران بار اثبات شده را امروز افرادی از جنبش چپ ایران که ظاهرا خودرا پیشرو هم می دانند، نفی نموده و با القابی که شایسته خودآنان است به نیروهای انقلابی که این حقیقت را بیان می دارند، حمله می کنند. ازجمله در "تک برگی" "راه کارگر"42، 4 آذر1390 تقی روزبه طی مقاله ای تحت عنوان "جنبش وال استریت و برخی کلیشه های چپ" و بدون بیان نقل قولهای "کلیشه ای" جهت نشان دادن حقانیت ادعای خود، می نویسد:

"البته نگاه های کلیشه ای - سنتی ونخبه گرای بخشی ازچپ ها نیز مشخصات جنبش های نوین را که بارسوبات ذهنی آنها تطابق ندارد برنمی تابند و آن را جنبشی می دانندکه بدون درک اهمیت  وتمکین به نقش بی بدیل  حزب پیشاهنگ وانقلابی ونقش رهبری و سازمان یابی مبتنی بر اتوریته وسلسله مراتب فرماندهی، ناقص الخلقه محسوب می شوند. آن ها درواقع درحکم پیکربدون سر ویا گله بدون چوپانند که نصیبی جزطعمه گرگ شدن درکمین آن ها نیست. تصورخردجمعی و"خود رهبری" وسازمان یابی خارج ازتعاریف جامعه طبقاتی برای آنها ناممکن است. تقسیم کارنهادی شده بین نخبگان وعوام الناس واقتباس والگوبرداری از تاروپود های قوام دهنده جامعه طبقاتی به غریزه ثانوی آنها تبدیل شده است. .. برای آنها تصور ترکیب نوینی ازآگاهی وپراتیک که مبتنی برسلسله مراتب ومناسبات عمودی ورهبری کننده ورهبری شوند نباشد بسی دشوار است وآن را به معنی نفی سازمان یابی تلقی می کنند. سازماندهی درنزدآن ها تنها دراشکال سنتی وبراساس اطاعت وانقیاد معنا دارد (ولاید ازنوع اطاعت آگاهانه اش!) ... وقتی گفته می شود کارگران برای ازدست دادن چیزی جززنجیرهای خود را ندارند، به معنی رهائی از تمامی قید و بندهای جامعه طبقاتی، ازمناسبات تولیدی مبتنی براستثمار تا رهائی اززنجیرهای ایدئولوژیک وتا مناسبات مبتنی بر سلسه مراتب جامعه طبقاتی وقوام دهنده آن است که کارگران با عبورازآن ها قادربه درهم شکستن نظم  طبقاتی می شوند. دراین رویکرد انقیاد طبقاتی درنظام سرمایه داری ورهائی ازآن چندبعدی است: نه فقط توسط مناسبات کارمزدی واستثماراقتصادی نیروی کار، بلکه هم چنین توسط ایدئولوژی، گفتمان ونیز ساختارهای هیرارشیک وسلسله مراتبی که هم چون تاروپودی تک تک استثمارشوندگان را درچنبره خود اسیرومنقاد ساخته است. ولاجرم مبارزه برای خروج ازمدار سرمایه داری مستلزم مبارزه درهمه عرصه های فوق است. ...

ازنظرعملی نیز تعیین سر و رهبر و این که کدام حزب وفرقه شایستگی آن را دارد به معنی گشودن جنگ هفتاد ودوملت(فرقه) وآغازتجزیه های متوالی است که چپ سنتی دقیقا بهمان دلیل پژمرده و زمین گیروسترون شده است. بنابراین تلاش درآن سمت وسو حاصلی جزتزریق سترونی واشاعه تشتت ندارد. آگاهی مشخص وواقعی چیزی نیست که ازبیرون جنبش به آن تزریق شود. آگاهی ازپراتیک اجتماعی ودرحین تغییرجهان وبناکردن جهانی دیگر، تغییر هم خود سوژه ها وهم جهان وشرایط حاکم برآنها بدست می آید. ازاین رو برای دست یابی به آن چاره ای جز خیره شدن به تجربه زنده و به کارگیری خردجمعی ناظربراین پراتیک نیست. البته بهره گیری ازهمه تجربیات گذشته وهمه پتانسیل ها دربسترغنا بخشیدن به هویت این نوع جنبشها جای پراهمیت خود را دارد وهرکس وجریانی می تواند دراین راستا بسهم خود بکوشد".(پایان نقل قول)

این نقل قول طولانی را بدان جهت آوردیم تا زوایای مختلف دیدگاههای روزبه را نشان دهیم. اولا درجامعه طبقاتی می توان تا حدی به تقلید از وضعیت حاکم بر جامعه بدون طبقه ـ آن هم به طور ذهنی ـ پرداخت. ولی تصوراین که طبقه ی کارگر که خود محصولی است از جامعه طبقاتی سرمایه داری بتواند اول خود را از مناسبات حاکم برآن درکلیه عرصه ها رها سازد تا جامعه ایده آل خود را بسازد، حرف مفتی است. مگر نه این است که سرمایه داران هم اکنون نه تنها مناسبات جامعه سرمایه داری را قبول دارند، بلکه برای ماندن درقدرت و یا صرفا براساس اعتقاد و سنت، بسیاری از روابط مردود جوامع ماقبل سرمایه داری را قبول داشته و به اجرا درمی آورند. آیا کارگران ازمناسبات عقب مانده ای نظیر مذهب و مردسالاری رها یافته اند. آیا نقش کارگران پیشرو و کمونیست که به نادرستیِ این مناسبات ایمان داشته و برای ازبین بردن آنها مبارزه می کنند، این مزیت را ندارد که به هم طبقه ای های خود بیاموزند که این مناسبات نادرستند؟

پس شرکت در جنبشی با خواستهای مشخص بدون تردید حامل آموزشهائی هست که ضرورتا درگذشته تکرارنشده و فرمولبندی هم نشده اند و اعم از کمونیستها و توده های شرکت کننده درآن جنبش باید از آن بیاموزند. کمونیسم علمی این را با صراحت تمام 160 سال است گفته و اتفاقا در"چپ سنتی" اگر منظورکمونیستها دراحزاب مختلف کمونیستی درگذشته باشد، آن را درحد درک خود به اجرا درآورده اند و هرجا هم که نتوانسته اند چنین عمل کنند، ازهم پاشیده گی به استقبال آنها آمده است.

لذا بیان این که کارگران ازهم اکنون برای آینده تابناکشان باید با مناسبات گذشته خط کشی کنند، ایده آلیسم محضی است که ناشدنی است و هیچ نمونه ای راهم روزبه نمی تواند نشان دهد که کارگران چنین کرده اند تا حداقل ثابت نماید که خود به پراتیک توده ها احترام می گذارد. ستایش یک جانبه روزبه از جنبشهای توده ای دنباله روی ازآنهاست.

دوما برچسب زدن "تمکین به نقش بی بدیل حزب کمونیست... و اتوریته و سلسله مراتب فرماندهی، ناقص الخلقه است" معرف آنارشیسم سرسختانه ای است که با کلماتی نظیر "تمکین" و ضدیت با اتوریته خود را تسکین می دهد. این آنارشیسم سرسخت که از پایگاه اجتماعی خرده بورژوازی برمی خیزد دهها سال است که به عناوین مختلف درصف کمونیستها و جنبش کارگری آگاه ایران سنگ می اندازد و حقایقی ابتدائی را نظیر این که دریک کلاس درس بدون اتوریته معلم و انجام وظایفی که وی به حکم وظیفه اش برای دانش آموزان معین می کند، و بدون اطاعت دانش آموزان ازآن، درسی فراگرفته نخواهدشد. دریک کارگاه بدون انجام کاری که وظیفه ی هرکارگری درتولید کالائی است و بدون توجه به دستورات استادکار، تولیدی صورت نخواهدگرفت و یا "ناقص الخلقه" خواهدشد. دریک ارتش و یا گروه پارتیزانی کوچک، بدون هماهنگی سربازان و درجه داران درانجام نقشه عملیاتی و بدون این که هر فردی مسئوولیت خود را به بهترین وجهی باید انجام دهد، شکست سختی درانتظار آنان خواهدبود. حال چرا چنین روشی "ناقص الخلقه" است، آقای روزبه براساس دید آنارشیستی اش باید جواب دهد که این روش ناقص الخلقه است یا دیدگاه معلول و معیوب وی؟!

سوما اطاعت آگاهانه از دستوررهبری "انقیاد" نیست. بلکه با تشخیص فرد اطاعت کننده از ضرورت انجام آن دستور، صورت می گیرد. استفاده کردن از کلماتی نظیر "انقیاد" نشان دهنده ی نفرت روزبه از انجام دستور حزبی است که عمیق ترین شکل فردگرائی وی را آشکارمی کند. "انقیاد" اطاعتی اجباری است ونه اطاعتی اختیاری و از روی کمال میل! آوردن این گونه لغات دربیان مناسبات حزبی نشان می دهد که روزبه از روزنه ی تنگ دیدگاه فئودالی و سرمایه داری مناسبات حزبی کمونیستی را بررسی کرده و این مناسبات را درکمال بی خردی مناسباتی دیکتاتورمنشانه می نامد. چنین دیدگاهی هیچ ربطی به مناسبات رفیقانه کمونیستی دراحزاب کمونیستی ندارد. اشکالات درون جنبش چپ ایران  در رابطه با روابط درون سازمانی را نمی توان پای حساب روابط کمونیستی گذاشت و دقیقا به دلیل فقدان این روابط و یا بی گانه گی نسبت به این روابط است که درشکل آنارشیستی انفجاری درتشکلهای چپ خود را نمایان ساخته و انحلال طلبی و انشعاب گری پلاتفرمی دراین تشکلها شده است. به علاوه فراموش نکنیم که دهها سال است که درایران حزب کمونیستی وجود نداشته است و اشکالات سازمانهای چپ را نمی توان پای حزب کمونیست و نفی آن حزب نوشت!

چهارما  روزبه سردرگم درجمع و جورکردن استدلالات خود بالاخره مجبورمی شود که اقرار کند برای جمع و جور کردن پراتیک یک جنبش نیاز به خرد جمعی هست. بدین ترتیب اقرار می کند که باید افرادی درجنبش باشند که به جمع بندی از این پراتیک پرداخته و مشترکا حکمی را صادرکنند. پس روزبه جواب این معمای حل نشده برای خودش را باید بدهد که وقتی دریک حزب با مرام مشخص و استراتژی و تاکتیکهای معین امکان رسیدن به نظر مشترک ازطریق بحث و تبادل نظر تا بدان حد مشکل است که  نیاز به اقلیت و اکثریت هست، چه طور درجنبشی با دیدگاههای مختلف شرکت کننده گان می توان به راحتی به خردجمعی واحد رسید؟ 

بنابراین مشکل روزبه و کلیه ی جریاناتی که حاضرنیستند زیر پرچم پرافتخار مرکزیت ـ دموکراتیک حزب طبقه کارگر گردآمده  و ازاین طریق خردجمعی را هرچه عمیقتر گردانده و انقلاب پرولتاریائی را رهبری کنند، نتیجه ای جزتفرقه و تشتت 72 ملتی عایدشان نشده، در وحدت مبارزاتی طبقه ی کارگر اخلال به وجودآورده و ازاین طریق در روند استوارانه ی انقلاب کارگری ایران سد ایجاد می کنند و به آرمانهای آنارشیستی و خرده بورژوائی خود و نه به آرمانهای طبقه ی کارگر خدمت می نمایند!

کمونیستهای راستین ایران راه دشواری در مبارزه با آنارشیسم خرده بوروائی در درون جنبش آگاه کارگری درپیش دارند که جان سخت بوده و به راحتی از صحنه خارج نمی شود، مگر آن که جنبش کارگری آگاه گشته، حزب واحد کمونیست را درایران ایجاد نموده و با قاطعیت اش درمبارزات جاری، آنارشیستها را به انزوا بکشاند. 

 

ک.ابراهیم ـ 21 آذر 1390